عشق یه طرفه
چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۲ ب.ظ
تو خونه مامان بودیم.نمیدونم موضوع سر چی بود که اومد اونجا!
من از خوشحالی بال دراورده بودم. اومد کنارم و بغلم کرد و منو بوسید.
در عین حالی که مراقب بودم کسی متوجه ما نشه از حالی که داشتم خیلی خوشحال
بودم. تمام حواسش به من بود. پر از عشق.
به اسم صداش میزدم...اونم منو به اسم صدا میزد!
رنگ روشن چشماش با اون موهای حالت دارش و خنده رو لباش چقدر واضح بود!
چقدر قشنگ.....چقدر لذت بخش بود.
با نیش باز از خواب بلند شدم و هنوز تصویرش همونجور واضح تو ذهنم بود......
مرتضی
سیزده چهارده سالم بود که عاشق چشماش شدم!
گذرم به کوچه که میفتاد زیر نظر داشتمش....
با داداشم دوست بود.البته اون موقع ها همه پسرای محل با هم سلام علیک داشتن
من یه دختر خوشگل با موهای بلند هیچ وقت جرات پیدا نکردم راجبش با کسی حرف بزنم
حتی خود مرتضی!
- ۹۴/۰۷/۰۸